حسادت کابوس زندگی
ولی بدون تعارف باید گفت که شهر ما یک ویژگی منفی هم دارد که همه ما به آن پی برده ایم و یکی از دلایل عقب ماندگی شهرمان را وجود این خصیصه می دانیم . این ویژگی چیزی نیست بجز حسادت که یک هیجان و رفتار منفی است و جالب است که همه ما وقتی دلایل عقب ماندگی شهرمان را بررسی و در باره اشت صحبت می کنیم ، به راحتی اقرار می کنیم که : " آقا ما حسودیم و چشم دیدن پیشرفت جوانان و همشهریان خودمان را نداریم " آیا به راستی این گونه است؟
در این نوشته بنده سعی نمودم این ویژگی رفتاری را از منظر روانشناختی مورد بررسی قرار دهم.
حسادت چیست؟
یکی از رذایل اخلاقی که علماء اخلاق از آن نهی کرده اند؛ رذیله حسادت است. حسد صفت بسیار زشتی است که آدمی را به پستترین مرحلۀ رذالت میرساند تا جایی که شخص حسود آرزوی زوال نعمت از دیگری را دارد. در این باره د ر تعریف حسد راغب اصفهانی در مفردات میگوید «حسد آرزوی زوال نعمت از کسی است که سزاوار داشتن آن نعمت است و شخص حسود علاوه بر آرزوی قلبی چه بسا کوشش در زوال آن نعمت میکند.»
حسادت یک هیجان منفی است ولی این هیجان می تواند سمت و سوی مثبتی هم داشته باشد ، که به آن غبطه میگویند. غبطه در واقع همان حسادت است اما هیجان منفی تولید نمیکند. ما وقتی که یک دانشمند ایرانی را میبینیم که در یک المپیاد علمی جایزه میگیرد ممکن است به او غبطه بخوریم؛ در واقع حسادت و غبطه یک احساس هستند فقط جهتشان با هم فرق میکند.
حسادت جهتش به سمت شخص دیگر است. اما غبطه جهتش به سمت خود فرد است. مثلا ما وقتی به یک فرد زیبا حسادت میکنیم در دل میگوییم ای کاش زیبایی اش زایل شود اما وقتی غبطه میخوریم میگوییم من باید ورزش کنم تا تناسب اندام پیدا کنم و پوستم شاداب شود، تا ظاهرم بهتر شود. در واقع حسادت مثل یک زخم است که وقتی زخمی شدی دیگر زخمی شدهای، اما میتوانی با دسترسی به یکسری راهکارها وجودت را واکسینه کنی که کمتر زخمی شوی و طوری حرکت کنی که تیرهای حسادت کمتر روی تنت بنشیند.
حسادت زمانی که در حد اعتدال باشد، احساسی کاملا طبیعی است.این حس همچنین میتواند به حالتی بیمارگونه، افراطی، خفقانآور و غیرقابل تحمل درآید و سلامت روانی و زندگی زناشویی را به خطر اندازد.
بنابر یک تحقیق کانادایی، گروهی از بزرگسالان از میان مهمترین مشکلات زناشویی، حسادت را در رده دوم این گروه قرار دادند. چنانچه این حس که در حد اعتدالش، جزء لاینفک رابطه عاشقانه بین زن و مرد به شمار آید، زمانی که از حد خود خارج شده و به حالتی افسار گسیخته در آید، برای زوجین مضر خواهد بود.
راه از بین بردن حسادت چیست؟
راهش این است که تواناییهای خود را بشناسیم و آنها را تقویت کنیم.
اما ما هر چقدر تواناییهای خود را تقویت کنیم و آنها را شکوفا کنیم همچنان همه افراد از لحاظ توانایی در یک سطح نیستند و همین امر خود سبب ایجاد حسادت میشود!
اگر هر انسانی تواناییهای خود را بشناسد و در مسیر آنها هم حرکت کند آن وقت این اتفاق نمیافتد آن موقع پذیرش خودت به همان صورت که هستی آسانتر است. به گمان من اشخاصی که حسادت میکنند معمولا تواناییهای خود را نادیده میگیرند. من جملهای از گوته نقل میکنم که میگوید موفقیت یعنی اینکه آنچه را که میخواهی به دست آوری اما خوشبختی آن است که از آنچه به دست آوردی لذت ببری. بنابراین نکتهای که هست به نظر من، اگر فردی تواناییهای خود را شناخته باشد و آنها را شکوفا کند، خواهناخواه به یک درجه از پذیرش نفس میرسد.
حال فرض کنید یک نفر تواناییهایش را کاملا شکوفا کند اما از اینکه تواناییهایش در حد متوسط است ممکن است احساس نارضایتی کند و قطعا این نگرش در او حسادت ایجاد خواهد کرد!
اگر فردی با تواناییهای متوسط نهایت تلاش خود را بکند و تواناییهای خود را به اوج برساند میزان حسادتش به شدت کاهش خواهد یافت. ولی عمدتا حسادت در اشخاصی ایجاد میشود که بیشتر از اینکه تلاششان را معطوف به پرورش تواناییهای خود بکنند معطوف به این میکنند که ببینند زندگی دیگران چه دستاوردی داشته است. این افراد منتظر این هستند که سعادت در خانهشان را بزند و از اینکه شانس در خانه دیگران را زده همیشه گلهمند هستند
چه کنیم که حسادت تبدیل به غبطه شود؟
باید یک مقدار ذهنمان را از آموزههاییکه اجتماع به ما تحمیل میکند منفک کنیم و یک بار دیگر واژههایمان را خودمان تعریف کنیم. ما در بمباران تبلیغاتی عجیب و غریبی قرار داریم. بدون آنکه خودمان بدانیم ارزشها با ابزارهای مختلف به ما تلقین میشود؛بنابراین موفقیت را فقط در شکل خاصی میپذیریم. ما اگر بتوانیم وقتی که حسادت میکنیم دریابیم که این حسادت ناشی از یک ناخشنودی از وضع موجود است و بعد وضع مطلوب و ایدهآل را که میتواند ما را خشنود کند در ذهنمان تعریف کنیم طبیعتا راه هم پیش روی ما گذاشته میشود.
اما همیشه اینطور نیست، گاهی اوقات ما ایدهآلها را برای خودمان تعریف میکنیم اما به آنها نمیرسیم!
در این مرحله باید تعریفهایمان را از ایدهآل مورد بازنگری قرار دهیم. مثلا در دوره ما همه دنبال این بودند که دکتر و مهندس شوند؛ این در حالی است که ممکن است همه توانایی یک فرد در این باشد که مثلا یک آشپز ماهر شود. در جوامع صنعتی هر حرفه و هر تخصص جایگاه خود را دارد اما در جامعه ما فقط یکسری پوزیشنهای خاص اعتبار دارند بنابراین، این اشخاص هم ایدهآلهایشان همان میشود که جامعه به آنها دیکته کرده است.
منابع:
برچسب: ،