بک لینک -

سايت پیش بینی
وان ایکس بت
سایت شرط بندی انفجار
سایت شرط بندی
سایت بازی انفجار
سایت شرط بندی فوتبال
سایت enfejar
بت فوروارد
جت بت
سایت پیش بینی فوتبال
ثبت نام بازی انفجار
sibbet90
سایت سیب بت
ورود به سایت بازی انفجار
وان ایکس بت
سایت بازی انفجار
پوکر آنلاین
بت بال 90
انفجار آنلاین
جت بت
بازی انفجار
سایت بازی انفجار

 خریدار روغن سوخته و خرید روغن سوخته بصورت لیتری و بشکه ای خریدار روغن سوخته و خرید روغن سوخته بصورت لیتری و بشکه ای .

خریدار روغن سوخته و خرید روغن سوخته بصورت لیتری و بشکه ای

تبریک سال نو........

اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.

 به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.


به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برده‏ عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.


تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،
دوری کنی.


تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
که حداقل یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحت‌اندیشی بروی.

امروززندگی را آغاز کن!


امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن
!

پابلو نرودا

ترجمه احمد شاملو



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۳۸:۲۳ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

مکالمه معنوی

در میزگردی که درباره «دین و آزادی» برپا شده بود و دالایی‌لاما هم در آن حضور داشت، من با کنجکاوی، و البته کمی بدجنسی، از او پرسیدم: عالی جناب، بهترین دین کدام است؟
خودم فکر کردم که او لابد خواهد گفت: «بودایی» یا «ادیان شرقی که خیلی قدیمی‌تر از مسیحیت هستند.»
دالایی‌لاما کمی درنگ کرد، لبخندی زد و به چشمان من خیره شد ... و آنگاه گفت: «بهترین دین، آن است  که از شما آدم بهتری بسازد.» من که از چنین پاسخ خردمندانه‌ای شرمنده شده بودم، پرسیدم: آنچه مرا انسان بهتری می‌سازد چیست؟ او پاسخ داد: «هر چیز که شما را دل‌رحم‌تر، فهمیده‌تر، مستقل‌تر، بی‌طرف‌تر، بامحبت‌تر، انسان دوست‌تر، با مسئولیت‌تر و اخلاقی‌تر سازد. دینی که این کار را برای شما بکند، بهترین دین است» من لحظه‌ای ساکت ماندم و به حرف‌های خردمندانة او اندیشیدم. به نظر من پیامی که در پشت حرف‌های او قرار دارد چنین است:
دوست من! این که تو به چه دینی اعتقاد داری و یا این که اصلاً به هیچ دینی اعتقاد نداری، برای من اهمیت ندارد. آنچه برای من اهمیت دارد، رفتار تو در خانه، در خانواده، در محل کار، در جامعه و در کلّ جهان است. به یاد داشته باش، عالم هستی بازتاب اعمال و افکار ماست. قانون عمل و عکس‌العمل فقط منحصر به فیزیک نیست. در روابط انسانی هم صادق است.
اگر خوبی کنی، خوبی می‌بینی و اگر بدی کنی، بدی. همیشه چیزهایی را به دست خواهی آورد که برای دیگران نیز همان‌ها را آرزو کنی. شاد بودن، هدف نیست. یک انتخاب است.
«هیچ دینی بالاتر از حقیقت وجود ندارد.»   منبع: مجله الکترونیکی روانشناسی


برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۳۸:۲۳ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

قرصهای اعصاب آری یا نه؟؟؟؟؟؟؟

اولین انتقادی که خیلی‌ ها به داروهای روان ‌پزشکی دارند، خواب‌ آور بودن این داروهاست. واقعا این ادعا درست است؟

ببینید؛ درمان مثل یک ترازواست که باید بین منافع داروها و عوارض آن ها حالت توازن ایجاد شود. باید منافع و مضرات را بسنجیم. داروهای روان‌ پزشکی فواید بسیاری دارند و در کنارش عوارضی هم دارند. هر چه یک بیماری ناشناخته‌ تر باشد شایعات درباره‌ اش بیشتر می ‌شود؛ مثلا آن ‌قدر که آنفلوآنزا شناخته شده، افسردگی شناخته نشده. ما انواع و اقسام داروهای روان ‌پزشکی داریم؛ داروهای ضداضطراب، ضدترس، ضدجنون، اشتهاآور، خواب ‌آور و... نمی ‌توان گفت همه این ها خواب ‌آورند. برخی داروها توهم بیمار را کنترل می‌ کنند یا بدبینی‌ های خطرناک او را کاهش می ‌‌دهند اما ممکن است در کنارش عوارضی مثل خشکی دهان، افزایش اشتها یا خواب ‌آلودگی داشته باشند. گاهی اوقات نیز عوارض دارو نشان‌ دهنده بهبودی بیمار است. داروهایی مانند دیازپام، آلپرازولام و کلردیازپوکساید خواب ‌آورند اما نمی ‌توان همه داروهای اعصاب را خواب ‌آور نامید. ضمن این که اصلا خاصیت برخی از داروها همان خواب ‌آور بودن آن ها است و البته هیچ دارویی نباید بدون تجویز پزشک و خودسرانه مصرف شود.

تصور دیگری که درباره داروهای روان ‌پزشکی وجود دارد، اعتیادآور بودن آن هاست و دلیلی که باعث می ‌شود بعضی ‌ها از خوردن این داروها امتناع ‌کنند، وابستگی به دارو است. این تصورها درست‌ هستند؟

برخی از داروهای روان ‌پزشکی اگر به صورت مداوم مصرف شوند، می ‌توانند ایجاد وابستگی و تحمل کنند و قطع مصرف آن ها اگر به سرعت انجام شود، بی ‌قراری ایجاد می‌ کند. ما به این حالت، وابستگی دارویی می‌ گوییم که بیشتر در مواقعی رخ می ‌دهد که دارو خودسرانه مصرف می ‌شود. به عنوان نمونه، در مورد بیماری اسکیزوفرنیا درمان آن زمان‌ بر است و دلیل بر این نیست که فرد به این دارو اعتیاد پیدا کرده است؛ مثل بیماری فشارخون است که بیمار باید برای کنترل بیماری‌ اش تا مدت‌ های طولانی دارو مصرف کند. برخی از افسردگی‌‌ ها با افکار خودکشی همراه است. لازم است مبتلایان حدود 2 سال دارو مصرف کنند و نباید داروی شان را قطع کنند و نمی ‌توان گفت به دارو وابسته شده‌ اند چون در برخی از بیماری ‌ها روند بیماری طولانی است. اما باید توجه داشته باشید داروها را زیر نظر پزشک مصرف کنید و با توصیه اطرافیان ‌تان هر دارویی را استفاده نکنید. اگر داروهای ضداضطراب و مسکن ‌هایی مثل ترامادول بدون تجویز پزشک و خودسرانه مصرف شوند، می‌ توانند ایجاد وابستگی کنند.

تصور دیگر این است که داروهای اعصاب روی هوشیاری تاثیر می ‌گذارند. این باور تا چه میزانی صحت دارد؟

بیشتر داروهای روان ‌پزشکی این عارضه را ندارند، اما ممکن است برخی از داروها روی تمرکز افراد تاثیر بگذارند که به مرور زمان برطرف می ‌شود. داروهای ضدافسردگی و ضداضطراب اوایل درمان روی هوشیاری تاثیر می‌ گذارد ولی این تاثیر در ادامه درمان از بین می ‌رود. تاکید می ‌کنم که نباید هیچ دارویی را خودسرانه مصرف کنید چون ممکن است از عوارض آن آگاهی نداشته باشید و چنین کاری خطرناک است. ممکن است دچار تاری دید شوید یا روی تمرکزتان تاثیر بگذارد و نباید در آن زمان رانندگی کنید، اما اگر پیش پزشک بروید پزشک به شما اطلاعات لازم را می ‌دهد یا می‌ تواند داروهایی را در کنار آن برای تان تجویز کند.

برخی از بیمارانی که داروهای اعصاب مصرف می ‌کنند از چاقی و اضافه ‌وزن شکایت دارند و می ‌گویند مصرف داروها سبب چاقی آن ها می ‌شود.

خب، بله. برخی از داروهای روان ‌پزشکی افزایش اشتها و وزن می ‌دهند. اما این موضوع هم به دلیل تاثیر دارو و هم به علت آرامشی است که به فرد دست می ‌دهد. گاهی اوقات برخی از بیماران تحرک کمتری دارند و با خوردن قرص‌ ها آرامش پیدا می‌ کنند و ممکن است چاق شوند. بنابراین توصیه می‌ شود تحرک بدنی داشته باشند و فعالیت ‌های گروهی و کاردرمانی ‌هایی را که پزشک تجویز می ‌کند، انجام دهند. در برخی از بیماری ‌ها، تمایل فرد به خوردن مواد قندی و شیرینی ‌جات است و این ها به او آرامش می‌ دهد یا ممکن است به چیپس و پفک و... روی بیاورد که چاق‌ کننده هستند. بنابراین فرد باید برای کنترل وزن اقداماتی را انجام دهد. یک گروه داروها این‌ گونه هستند و برخی از داروها برای کنترل اشتها است. پس نمی ‌توان قانون کلی صادر کرد.

بعضی ‌ها می ‌گویند این داروها تا زمانی که مصرف می‌ شوند، احساس بهبودی به بیمار می ‌دهند اما زمانی که خوردن آن ها متوقف می ‌شود، علایم بهبودی افول می‌ کند. آیا این همان اعتیاد به دارو نیست؟

البته داروهایی مثل آلپرازولام می ‌توانند اعتیادآور باشند. برای نمونه، اگر یک نفر مشغله ذهنی دارد یا کم‌ خواب است، شاید به داروخانه برود و یک دارو مثل آلپرازولام بگیرد و مصرف کند و بعد از یک مدت مصرف آن را قطع کند. او در این حالت ممکن است احساس بی ‌قراری کند و عصبی شود. بنابراین چنین داروهایی نباید خودسرانه مصرف شوند؛ چون اولین نکته این است که باید نوع بیماری فرد تشخیص داده شود و بر مبنای آن دارو تجویز شود. اگر آلپرازولام بدون تجویز پزشک و خودسرانه برای مدت طولانی مصرف شود، ممکن است فرد به این دارو وابستگی پیدا کند و بعد از آن که این دارو را ترک کرد، احساس خوبی نداشته باشد.

حرف آخر؟

به ‌نظر من، مهم‌ ترین مساله در مورد داروهای روان ‌پزشکی، پرهیز از مصرف خودسرانه آن ها است؛ چون اگر فردی بدون تشخیص بیماری، دارویی را مصرف کند؛ از عوارض و فواید آن بی‌ اطلاع است و ممکن است سلامت او به خطر بیفتد. بنابراین توصیه می ‌کنم حتما تحت نظر روان ‌پزشک و به تجویز او داروهای روان ‌پزشکی را مصرف کنید.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۳۸:۲۲ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

وسواس ؟؟؟؟

هر چیز جدیدی که وارد خانه‌مان می‌شد باید می‌شستم و ضدعفونی می‌کردم. اگر هم قابل شست‌وشو نبود، دور می‌ریختم، من حتی نان را هم آب می‌کشیدم و می‌خوردم!
در بین مردم تنها بخش کوچکی از اعمال اجباری مثل شستشو و نظم به عنوان وسواس تلقی می‌شود و ریشه‌های اصلی آن، یعنی رفتارهای اجتنابی و انزجاری به‌کلی نادیده گرفته می‌شود.
خیلی از افراد فکر می‌کنند اختلال وسواس اجباری در خانم‌ها بیشتر است، اما برخلاف تصور عموم احتمال ابتلای مرد و زن به OCD (اختلال وسواس اجباری) یکسان است، اما در گروه سنی نوجوانی، میزان ابتلای پسران از دختران بیشتر است و منشاء ژنتیک دارد؛ از سوی دیگر میزان ابتلای افراد مجرد به این اختلال، بیشتر از متاهل‌هاست و به طور کلی میزان شیوع اختلال وسواس اجباری، 2 تا 3 درصد است.

اما وسواس چیست؟

پرویز مرادیان زند روانشناس، در این باره به شبکه ایران می‌گوید: اختلال وسواس یا به صورت ذهنی است یا به صورت شخصیتی.
او ادامه می‌دهد: از منظری دیگر اختلال وسواس به دو دسته دیگر نیز قابل تقسیم بندی است؛ دسته اول افرادی هستند که موجب آزار و اذیت دیگران می‌شوند به این معنی که از دیگران می‌خواهند تا یک عمل را تکرار کنند، یا مرتب و منظم باشند.
مرادیان ادامه می‌دهد: فرض کنید خانم خانه داری که دایم از افراد خانواده می‌خواهد تا دست و پای خود را بشویند، این اختلال در دسته اختلال شخصیتی وسواسی نیز قرار می‌گیرد.
این روانشناس بالینی با بیان این مطلب که بخش عمده اختلال‌های وسواسی در دسته اختلال اضطراب وسواسی قرار می‌گیرد، افزود: وسواس تکرار یک عمل آگاهانه است به نحوی که فرد به بیهوده بودن عمل خود اشراف دارد اما او صرفا جهت کاهش اضطراب خود اقدام به عمل وسواسی می‌کند.
نشانه‌های وسواس چیست؟ مرادیان در این باره می‌گوید: اولین نشانه این است که فرد به بیهوده بودن عمل خود اشراف دارد. دو اینکه فرد با تکرار عمل وسواسی میزان اضطرابش کاهش پیدا می‌کند، دیگر این که فرد به سختی کثیف نبودن یک شی یا مکان را می‌پذیرد.

آیا هر نوع توجه به پاکیزگی نشانه وسواس است؟
نشان دادن درجاتی از پاکیزگی و توجه به جزئیات متناسب به نظر می‌رسد و حتی به هنگام رشد و بالغ شدن به عنوان نشانه‌هایی از بلوغ در کودکان در نظر گرفته می‌شود.
همین طور، هر کسی یک شیوه و اسلوب برای انجام کارهای خود دارد. فقط زمانی که افکار و رفتارها به طور افراطی انجام شود و یا به جای کمک، در فعالیت‌های روزمره زندگی تداخل کند، باید به اختلال وسواس مظنون بود. بنابراین افراد دارای اختلال وسواس زمان زیادی را صرف انجام تشریفات یا اجتناب از رفتارهای (خاص) می‌کنند، طوری که مسائل مهم زندگی‌شان مورد غفلت قرار می‌گیرد.
آنها آن‌قدر زمان صرف بهداشت شخصی خود می‌کنند که از کلاس جا می‌مانند. آنها ممکن است آنقدر نگران میکروب و آلودگی باشند که از صرف غذا در سالن غذاخوری و به همراه دوستان‌شان خودداری نمایند. آنها همچنین ممکن است به خاطر ترس و شرمندگی از فاش شدن نشانه‌های وسواسی‌شان در پیش دیگران از فعالیتهای اجتماعی خودداری کنند.

توصیه به خانواده‌ها:
۱ –
استرس و موارد بحران وضعیت بیمار را بدتر کرده و احتمال عود را افزایش می‌دهد لذا علی رغم ایجاد مشکلات و آشفتگی در خانواده به واسطه این بیماری در منزل سعی نمایند فضای با آرامشی برقرار باشد.
۲ –
بیمار روانی نیاز به درک خود از طرف دیگران دارد لذا پائین آوردن انتظارات به طور موقت، مهربان و شکیبا بودن کمک کننده خواهد بود.
۳
-بدانید بیمار برای رفع اضطراب خود دست به اعمال و مناسک وسواس گونه می‌زند و هیچ کس به اندازه خود او از رفتارهایش متنفر نمی‌باشد، لذا از قضاوت و یا مسخره نمودن اعمال او حذر نمایند.
۴ –
شما درگیر رفتارهای وسواسگونه بیمار نشوید اما حد و حدود این اعمال باید به روشنی مشخص شده و فرد وسواسی طبق همان محدودیتها و قواعد عمل نماید.
۵ –
به بیمار جهت ترک اعمال خود فشار وارد نیاورید ولی به طور دائم به تکالیفی که درمانگر برای انجام تکالیف خاص تعیین نموده گوشزد نمایند.
۶ –
حرکات رفتاری که برای بیمار بسیار سخت است و قادر به انجام آن نمی باشد به صورت آهسته و در دراز مدت تغییر دهید و همیشه تغییرات را به بیمار گوشزد نمائید.
۷-
خشونت، تهدید به خودکشی و یا دیگر کشی را جدی بگیرید.
۸-
باید مواظب اعتماد به نفس بیمار باشید بجای او تصمیم نگیرید ولی در تصمیم گیری او را کمک نمائید .
۹ – فعالیتهای روزانه دویدن، شنا، ورزشهای گوناگون که باعث صرف انرژی می شود را زیاد نمائید.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۳۸:۲۲ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

نه گفتن آری یا نه ؟/؟

چرا “نه” گفتن برایمان سخت است؟

برای اینکه “نه” گفتن را بیاموزیم بایستی در ابتدا متوجه شویم که چه چیزی ما را در برابر آن مقاوم می کند. در زیر دلایل معمولی که باعث سخت شدن “نه” گفتن برای ما می شود را خواهید دید.

۱- می خواهید کمک کنید. شما یک جورهایی قلب مهربانی دارید. نمی خواهید که طرف را اصطلاحا “دک کنید” بلکه می خواهید تا آنجایی که امکان دارد کمک کنید حتی اگر آن کار باعث هدر رفتن وقت تان شود.

۲- از گستاخ شدن هراسانید. خیلی ها اینطور فکر می کنند که “نه” گفتن به نوعی گستاخی است. این نوع تفکر مخصوصا در فرهنگ آسیا مرسوم است، جایی که “حفظ منزلت و شان” اهمیت دارد.

۳- می خواهید که سازگار باشید. نمی خواهید که خودتان را از گروه بیگانه کنید بنابراین درخواست های دیگران را تایید می کنید.

۴- ترس از نزاع. شما احتمالا از این می ترسید که در صورت رد درخواست فردی، باعث عصبانی شدن وی شوید. این می تواند منتج به یک برخورد زشت شود. اگر هم چنین اتفاقی رخ ندهد امکان دارد که اختلاف عقیده ای رخ داده و در نتیجه در آینده باعث نتایج منفی شود.

۵- ترس از دست دادن موقعیت ها. شاید با گفتن “نه” مضطرب شوید چرا که باعث بسته شدن درها بر روی تان می شود.

۶- خراب نکردن پل ها. برخی از مردم “نه” گفتن را نوعی روگردانی می دانند. اینطور فکر می کنید که، “نه” گفتن می تواند باعث خراب شدن پل ها و قطع رابطه ها شود.

“نه” گفتن به معنای گستاخ شدن شما نیست؛ همانطوری که ناسازگاری شما را نخواهد رساند. “نه” گفتن به معنای ایجاد نزاع نیست؛ همانطور که باعث از دست دادن موقعیت های تان در آینده نخواهد شد. و همچنین “نه” گفتن قطعا باعث خراب کردن پل ها نخواهد شد. این ها همه تفکرات اشتباهی هستند که در ذهن تان وجود دارند.

“نه” گفتن راجع به احترام به موقعیت ها، زمان و فرصت تان است. “نه” گفتن حق مسلم شماست.

۷ راه ساده برای “نه” گفتن

اگر شما اطمینان ندارید که چگونه بایستی “نه” بگویید، در زیر ۷ راه ساده برای انجام آن وجود دارد. آنها را در موقعیت های خوب به کار ببندید.

۱- “الان خودم اولویت های دیگری دارم، نمی توانم این کار را انجام دهم.”
اگر سرتان خیلی شلوغ است که درگیر درخواست یا پیشنهاد او شوید، جمله ی بالا به کارتان می آید. این جمله به دیگران می فهماند که وقت شما هم اکنون پر است، بنابراین او بایستی دست نگه دارد. اگر که می خواهید کارتان آسان تر شود، می توانید به جمله تان این را هم اضافه کنید که بر روی چه چیزی مشغول به کار هستید تا او بهتر متوجه شود.

۲- “الان زمان خوبی نیست چرا که من در میان انجام کاری هستم. چطور است که ما در زمان X دوباره ارتباط برقرار کنیم.”
خیلی پیش می آید که شما در میان انجام کاری هستید که ناگهان درخواست کمکی از شما می شود. اول، به او این اجازه را بدهید که دریابد “الان زمان خوبی نیست” چرا که شما در حال انجام چیزی هستید. دوم، با پیشنهاد زمانی دیگر به او بفهمانید که شما مشتاق به کمک هستید. از این طریق، او احساس بدی نخواهد کرد.

۳- “مشتاق به انجام آن هستم، ولی…”
این جمله باعث دلگرمی می شود، چرا که به او این را می فهماند که شما ایده ی او را دوست دارید و هیچ چیز اشتباهی درباره ی آن وجود ندارد.

۴- “اجازه بده ابتدا درباره ی آن فکر کنم، بعدا به تو خبر خواهم داد.”
این جمله بیشتر شبیه “شاید” گفتن است تا گفتن یک “نه” صاف و پوست کنده. اگر علاقه مند هستید اما نمی خواهید همین الان “بله” را بگویید، از این جمله استفاده کنید.

۵- “این ملاقات آن چیزی نبود که من نیاز داشتم اما یقینا درخواست شما را در نظر خواهم داشت.”
اگر کسی در حال ایجاد یک معامله یا فرصتی است که از قضا آن چیزی نیست که شما به دنبال آن هستید، اجازه دهید که او بداند این ملاقات آن چیزی نبود که به آن نیاز داشتید. در غیر این صورت، مذاکره می تواند خیلی طولانی شود. از طرف دیگر، این جمله به طرف می فهماند که هیچ ایرادی درباره ی پیشنهادش وجود ندارد.

۶- “من بهترین فرد برای کمک در این مورد نیستم. چرا آقا/خانم X را از درخواستت مطلع نمی کنی؟”
اگر از شما درخواست کمک در چیزی می شود که نمی توانید در آن شرکت کنید، به او این اجازه را بدهید که متوجه این موضوع شود که به دنبال فرد اشتباهی می گردد.

۷- “نه، نمی توانم.”
راحت ترین و ساده ترین راه برای “نه” گفتن استفاده از جمله ی بالا است.

ما موانع زیادی برای “نه” گفتن در ذهن مان ایجاد می کنیم. همانطور که در ابتدای این مطلب نیز دیدید، این موانع خود ساخته هستند و به هیچ وجه درست نیستند. خیلی درباره ی “نه” گفتن فکر نکنید و فقط آن را بی درنگ بگویید.

“نه” گفتن به ملاقات هایی که نیاز ندارید را یاد بگیرید، و هنگامی که این کار را انجام دادید در واقع متوجه خواهید شد که این کار چقدر آسان است. در نتیجه، شما وقت بیشتری برای خودتان، کارتان و چیزهایی که بیشتر برایتان مهم هستند، خواهید یافت.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۳۸:۲۱ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

مهارتهای لازم برای زندگی

هدف از آموزش مهارت‏های زندگی،‌ افزایش توانایی‏های روانی- اجتماعی و در نهایت پیشگیری از ایجاد رفتارهای آسیب زننده به بهداشت و سلامت و ارتقای سطح سلامت روانی افراد است. به طور کلی هدف از آموزش مهارت‏های زندگی،‌ایجاد روابط بین فردی مناسب و موثر،‌ انجام

مسئولیت‏های اجتماعی به بهترین شکل، گرفتن تصمیم‏های صحیح، حل تعارض‏ها و کشمکش‏ها بدون توسل به اعمالی که به خود و یا دیگران صدمه می زنند، می باشد.

مهارت های اصلی و اساسی


ماهیت و تعریف مهارت‏های زندگی، در کشورها و فرهنگ‏های مختلف، ‌متفاوت می‏باشد،‌ با این حال، تحقیق در زمینه‏ برنامه‏های اجرا شده در مورد سلامت روانی افراد نشان می‏دهد در آموزش مهارت‏ها، بر چند مهارت اصلی و اساسی تاکید بیشتری شده است از جمله :

توانایی تصمیم گیری

این توانایی،‌ به فرد کمک می کند تا به نحو مؤثری در مورد مسائل زندگی، تصمیم گیری نماید. اگر کودکان و نوجوانان بتوانند فعالانه در مورد کارهایشان تصمیم گیری نمایند، جوانب مختلف انتخاب ها را بررسی و پیامد هر انتخاب را ارزیابی کنند، به طور مسلم در سطوح بالاتر بهداشت روانی قرار خواهند گرفت.

توانایی حل مساله

این توانایی،‌ فرد را قادر می سازد تا به طور موثرتری مسائل زندگی را حل نماید. چنانچه مسائل مهم زندگی حل نشده باقی بمانند، استرس روانی ایجاد می کنند که به آسیب جسمانی منجر می شود.

خلاقیت


این نوع تفکر، هم به حل مساله و هم به تصمیم گیری های مناسب کمک می کند با استفاده از این نوع تفکر، ‌راه حل های مختلف مسائل و پیامدهای هر یک از آن ها بررسی می شوند. این مهارت، فرد را قادر می سازد تا مسائل را از ورای تجارب مستقیم،‌ دریابد و حتی زمانی که مشکلی وجود ندارد و تصمیم گیری خاصی مطرح نیست،‌با سازگاری وانعطاف بیشتری به زندگی روزمره بپردازند.

توانایی تفکر نقادانه

تفکر نقادانه،‌ توانایی کسب اطلاعات و تجارب می باشد. آموزش این مهارت به افراد، آنان را قادر می سازد تا در برخورد با ارزش ها و فشار گروه،‌ مقاومت کنند و از آسیب‏های ناشی از آن، در امان بمانند.

توانایی برقراری ارتباط موثر

این توانایی به فرد کمک می کند تا بتواند از طریق ارتباط کلامی و غیرکلامی مناسب با فرهنگ جامعه، خود را نشان دهد. بدین معنی که فرد بتواند نظرها،‌ عقاید، خواسته‏ها، نیازها وهیجان های خود را ابراز و به هنگام نیاز، از دیگران درخواست کمک و راهنمایی نماید. مهارت تقاضای کمک و راهنمایی از دیگران در مواقع ضروری، ‌از عوامل مهم برای تداوم یک رابطه سالم است.

اگر با حالت های هیجانی مانند غم، خشم و اضطراب، درست برخورد نشود این هیجان ها، تاثیر منفی بر سلامت جسمی و روانی فرد خواهد گذاشت و پیامدهای منفی به دنبال خواهد داشت.


توانایی برقراری روابط بین فردی سازگارانه

این توانایی به ایجاد روابط بین فردی مناسب و موثر با انسان‏های دیگر کمک می کند. روابط گرم خانوادگی، به عنوان یک منبع مهم حمایت اجتماعی و قطع روابط اجتماعی ناسالم، نقش بسیار مهمی در زندگی افراد دارد.

توانایی خودآگاهی

خود آگاهی، توانایی شناخت خود و آگاهی از خصوصیات،‌ نقاط ضعف و قدرت،‌ خواسته ها، ترس ها و انزجارها می باشد. رشد خودآگاهی،‌ به فرد کمک می کند تا دریابد تحت استرس قرار دارد یا نه و این به طور معمول پیش شرط روابط بین فردی موثر و همدلانه است.

توانایی همدلی با دیگران

همدلی به این معنی است که فرد بتواند شرایط دیگران را، حتی تا زمانی که در آن شرایط قرار ندارد، درک کند. همدلی به فرد کمک می کند تا بتواند انسان های دیگر را حتی وقتی با آنان بسیار متفاوت است،‌ بپذیرد و به آنان احترام بگذارد. همدلی، روابط اجتماعی را بهبود می بخشد و منجر به ایجاد رفتارهای حمایت کننده و پذیرنده نسبت به دیگران می شود.

مهارتهای زندگی


توانایی مقابله با هیجان ها

این توانایی، فرد را قادر می سازد تا هیجان ها را در خود و دیگران تشخیص دهد، نحوه تاثیر هیجان ها بر رفتار را بداند و بتواند واکنش مناسبی در برابر هیجان های مختلف نشان دهد. اگر با حالت های هیجانی مانند غم، خشم و اضطراب، درست برخورد نشود این هیجان ها، تاثیر منفی بر سلامت جسمی و روانی فرد خواهد گذاشت و پیامدهای منفی به دنبال خواهد داشت.

توانایی مقابله با استرس

این توانایی، شامل شناخت استرس های مختلف زندگی و تاثیر آنها بر فرد است. شناسایی منابع استرس و نحوه تاثیر آن بر انسان ، فرد را قادر می سازد تا با اعمال و موضع گیری‏های خود، فشار و استرس را کاهش دهد.

آموختن و به کارگیری مهارت های زندگی، بر احساس فرد از خود و دیگران به اندازه ادراک دیگران از او اثر می گذارد. مهارت های زندگی، بر ادراک افراد از کفایت خود، اعتماد به نفس و عزت نفس، اثر دارد و بنابراین نقش مهمی در سلامت روان دارد. همراه با ارتقای سطح بهداشت روان، انگیزه فرد در مراقبت از خود و دیگران، پیشگیری از بیماری های روانی، پیشگیری از مشکلات بهداشتی و مشکلات رفتاری، افزایش می یابد.


برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۳۸:۲۰ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

تاثیر جالب رنگ قرمز

این محققان در این خصوص توضیح دادند: "قرمز واکنشهای فیزیکی ما را افزایش می دهد چراکه همانطور که می دانیم قرمز علامت خطر است. انسانها زمانی که خشمگین و یا آماده حمله هستند قرمز می شوند. همچنین مردم می فهمند که قرمز شدن صورت دیگران به چه معنی است.

" این دانشمندان افزودند: "هرچند رنگ قرمز، نگرانی و دل مشغولی های افراد را هم متجلی می کند." در این بررسی، واکنشهای گروهی از دانشجویان در آزمایشات مختلف اندازه گیری شد. برای مثال، در یکی از این آزمایشات، دانشجویان زمانی که روی صفحه نمایشگر واژه "فشار" که به یکی از رنگهای قرمز، آبی و یا خاکستری نوشته می شد را می خوانند باید با تمام قوا یک دستگیره را فشار می دادند.

براساس گزارش یونایتدپرس اینترنشنال، در تمام موارد، زمانی که این واژه به رنگ قرمز نوشته شده بود تا حد قابل توجهی نیروی وارده به دستگیره بیشتر می شد و زمان واکنش شتاب می گرفت.


برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۳۸:۱۹ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

افراد منفی چه کسانی هستند؟؟؟

کنار آمدن با افراد منفی
چه کسی است که حداقل یک فرد منفی را در زندگی خود ندیده باشد. کسی که فقط نیمه خالی لیوان را می بیند، به اینکه خورشید یک روزی از پس ابر طلوع می کند اعتقادی ندارد و اینکه تصور می کند همه دنیا آمده اند که در مقابل او بایستند. اینکه در برابر چنین فردی کاملا مثبت بمانید رقابتی دشوار است. کسانی که مدام به مشکلاتشان در زندگی توجه می کنند، مشکلات در خانواده، محیط کار و در دنیا! برای مقابله با چنین انرژی منفی نیاز به محدوده های سالم و قدرت رویارویی با چنین افرادی دارید.

چرا افراد منفی هستند؟
افراد منفی سعی بر این دارند که زندگی را از دریچه بدبینی نگاه کنند. نقطه تاریک هر موقعیت را بسنجند و اگر فرصتی پیدا کردند کلیه این بدیها را به نمایش بگذارند.
اگر این شانس پیدا شود و آنها گوش مربوطه را بیابند می توانند یک شکایت نامه طولانی در مورد کارشان، خانواده شان، اجتماع، دولت، آب و هوا و هر چیز دیگری در زندگیشان تنظیم کنند. رفتارهای منفی داشتن اصلا احساس خوبی را به فرد نمی دهد پس چرا باز هم این افراد منفی هستند. بعضی از این افراد در خانواده منفی منفی گرایی بزرگ شده اند، خانواده ای که تمام تمرکزش بر روی مشکلات بوده است. پس این افراد انتخاب دیگری نداشته اند. بعضی از این افراد در زندگی فقط با شرایط و موانع منفی رو به رو شده اند و زجر کشیده اند پس فقط قسمت منفی داستان را می بینند. بعضی دیگر بطور کاملا محرمانه از این قضیه آگاهند اما یک اعتیاد ناسالم دارند که نمی توانند آن را ترک کنند.
احساس دلسوزی کردن برای تربیت یک فرد منفی گرا و تجارب زندگی وی می تواند به راحت شدن زیستن در کنار وی کمک کند. اما برای بهبود کامل، باید محدوده های سالم ایجاد کنید و تمرین کنید که مثبت باشید حتی با اینکه در اطراف یک فرد منفی هستید.


چگونه می توان در اطراف یک فرد منفی، مثبت ماند؟
خیلی از افراد در زندگی با اشخاص منفی گرا دست و پنجه نرم کرده اند. در محیط کار در خانواده در گردهمایی های دوستانه و در دایره دوستان و حتی در اتوبوس در صندلی کناری همه و همه تجربه این فرد را داشته ایم.

پیشنهادات زیر را امتحان کنید.
مثبت بمانید و بر چیزهای مثبت تمرکز کنید.
• تجربیات مثبت خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.
تشویق کنید.
• در شرایط سخت آنها را به سمت ایده های مثبت سوق دهید.
محدوده سالم ایجاد کنید.
کبوتر با کبوتر، باز با باز پس وقتی که شما سعی می کنید که مثبت باشید و محدوده سالمی را داشته باشید فرد منفی باید رفتارش را تغییر دهد تا به سمت شما متمایل شود. چون می داند که شما به او جذب نمی شوید. در این صورت شما توسط افراد مثبت احاطه می شوید و فرد منفی به دنبال کار خود می رود.

منبع : مجله اینترنتی فریا



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۳۸:۱۹ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

لزوم داشتن دوست؟؟؟!!!

چرا باید ما گروهی از دوستان را در اطراف خود داشته باشیم
مطالعات در زمینه حمایت اجتماعی نشان می‌دهد داشتن یک یا دو دوست که در مواقع لزوم نقش حمایتی دارند حداقل باعث آرامش عاطفی فرد می‌شود. یک نفر به جای اینکه مجموعه‌ای از افراد را که با آنها دوستی عمیقی ندارد دور و بر خود جمع کند ، بهتر است دوستان کم اما نزدیک و قابل تکیه برای خود پیدا کند. به هر حال داشتن حمایت اجتماعی از جانب چند دوست حمایت کننده بسیار خوب و مفید است. حتما تصدیق می‌کنید که اگر کسی یک دوست صمیمی دارد، همواره دلایل خوبی وجود دارد که بخواهد دوستان تازه‌ای داشته باشد تا بتواند با آنها دوران تازه‌ای را تجربه کند.

- اگر کسی فقط یک دوست داشته باشد که در مواقع لزوم بتواند به او تکیه کند و روی حمایت او حساب کند ممکن است روزی این فرد خسته شود یا به هر دلیلی در دسترس نباشد، پس بهتر است که هر کس چند دوست نزدیک و قابل اعتماد داشته باشد.

- طبیعی است که انسان‌های مختلف، کارها و خدمات متفاوتی می‌توانند ارایه کنند، مثلا داشتن یک دوست که از درایت و منطق خوبی برخوردار است و در موقع لزوم مشاوره فکری مناسبی می‌تواند ارایه کند، در کنار داشتن دوستی مهربان و دلسوز که می‌تواند در شرایط سخت شنونده خوبی باشد و ... می‌تواند ترکیبی از حمایت‌های اجتماعی را فراهم آورد که ممکن است ارایه تمام آنها ازعهده یک نفر بر نیاید.

- دوستان شما هم می‌توانند برای یکدیگر مفید باشند. به عنوان مثال ممکن است یکی از دوستان شما بتواند دوست دیگرشما را که خجالتی است از پوسته خود خارج کند و شاید سه نفر شما که در یک مهمانی شرکت کنید مکمل همدیگر باشید.

مطالعات نشان می‌دهد که احساس تعلق برای سلامت عاطفی بسیار مهم است؛ کسانیکه حمایت اجتماعی دارند اما فاقد حس تعلق هستند از این حس عدم تعلق، بیشتر از افسردگی رنج می‌برند.

چطور می‌توان دوستان جدید پیدا کرد؟

اگر کسی برای یک شرکت بزرگ با یک ساختار اجتماعی وسیع و فرصت‌های بسیار برای ملاقات با افراد جدید کار کند، ایجاد دوستی‌های تازه بسیار آسان است. با این حال در ادامه چند راه ملاقات با افراد جدید را با هم بررسی می‌کنیم:

به یک گروه ورزشی بپیوندید

اگر شما از آن دسته افرادی هستید که آغاز گفت و گو با افراد برای‌تان آسان نیست کلاس‌های مختلف ورزشی مانند بدن‌سازی، یوگا، ایروبیک یا حتی ورزش‌های رزمی که فضایی صمیمی دارند می‌تواند فرصت مناسبی برای ملاقات افراد تازه ایجاد کند که شاید از بین آنان بشود یک دوست واقعی پیدا کرد.

یک سرگرمی گروهی برای خود انتخاب کنید

اگر شما فردی علاقمند به کارهای دستی و هنری هستید، می‌توانید در یک کلاس هنری ثبت نام کنید. اگر علاقمند نویسندگی هستید، شرکت در یک کارگاه نویسندگی، فرصت بزرگی را برای شما ایجاد می‌کند تا هم مهارت خود را در نوشتن ارتقا دهید، هم فرصت آشنایی با نویسنده‌های دیگر برای شما مهیا شود. شرکت در یک کلاس که در راستای علایق شما باشد هم می‌تواند باعث رشد و ارتقای مهارت شما شود هم امکان آشنایی با افرادی را برایتان فراهم می‌کند که اشتراکاتی با شما دارند.

داوطلب شوید

همکاری با موسسات خیریه‌ای که به آنها اعتماد دارید، علاوه بر اینکه به شما احساس مثبت بودن می‌دهد، خود این فعالیت راه موثری برای کاهش استرس است ضمن اینکه می‌توانید با افرادی ملاقات کنید که با قلب‌های بزرگ، اشتیاق و علاقه شدید به کمک کردن دارند.

مهمانی بگیرید یا در مهمانی شرکت کنید

اگر شما دوستان خود را به یک مهمانی دعوت کنید و از آنها بخواهید که هر کدام یکی از دوستان خود را همراه بیاورد، شما با گروه بزرگی از افراد تازه ملاقات خواهید کرد. یا شاید شما در مهمانی دوستان خود بتوانید با گروه انبوهی از افراد تازه ملاقات کرده و آشنا شوید.

لبخند بزنید

این راه ممکن است خیلی ساده و پیش پا افتاده به نظر برسد، اما اگر شما از خودتان حرکتی ساده ،که همان لبخند زدن است، نشان دهید که نشانگر تمایل شما به نزدیک شدن به دیگر افراد باشد، می‌تواند باب یک گفت و گو با افراد جدید را باز کند و الزاما تمام این گفت و گوها نباید به دوستی تازه‌ای ختم شود بلکه ممکن است فقط یکی از آنها تبدیل به یک دوستی نزدیک و صمیمی شود و همین یک دوستی زندگی شما را دچار تحول کند.

ارتباط مثبت

مثبت بودن یک مهارت است که به ازدواج و ارتباط با افرادی که با ازدواج به مجموعه ارتباطی ما اضافه می‌شوند،‌کمک می‌کنددر عین حال می‌تواند موجب کاهش استرس بشود ضمنا در ایجاد بالانس رفتاری بیشتر ما در محیط خانه، محل کار و زندگی موثر است.

برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۳۸:۱۸ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

تکنولوژی و تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟

درنتیجه این پیشرفت‌ها، انسان‌ها هر روز با افراد بی‌شماری روبه‌رو می‌شوند اما برخلاف گذشته که این ارتباطات به صورت رودررو بود، در اجتماع امروز، اکثر این ارتباطات از طریق صفحه تلویزیون، مانیتور کامپیوتر یا تلفن‌های همراه صورت می‌گیرد.

در این مقاله، می‌خواهیم ببینیم چرا این شکل کور از ارتباطات یکی از دلایل اصلی احساس تنهایی آدم‌ها باوجود بودن انسانهای بیشمار در اطرافشان شده است.


اهمیت ارتباطات رودررو
انسان‌ها از نظر ژنتیکی اینطور طراحی شده‌اند که از طریق ارتباطات معنادار با افراد واقعی به رضایت رسیده و درنتیجه از طریق آن فایده ببرند. بعنوان مثال، نوزادانی که در زمان نوزادی و کودکی زیاد بغل گرفته شوند، نسبت به آنهایی که ارتباط فیزیکی کمی با آنها برقرار می‌شود، وقتی بزرگتر می‌شوند درشت‌تر و سالم‌تر شده و رشد عضلانی بهتری خواهند داشت.

نمونه دیگر آن می‌تواند افرادی باشد که دوستان زیادی در زندگی خود دارند. این افراد معمولاً شادتر‌، خوشبخت‌تر و سالم‌تر هستند و معمولاً بسیار بیشتر از افراد تنها عمر می‌کنند. علت این فواید ذهنی و جسمی هر چه که باشد، این واقعیت وجود دارد که روابط واقعی انسانی موجب کامل‌تر کردن ما می‌شوند و بدون آن بدن و زندگی ما شروع به شکسته شدن می‌کند.


حباب تکنولوژی
بااینکه تکنولوژی ارتباط جهانی را ممکن کرده است، اما برعکس موجب ارتباط انسانی کمتر شده است. نمونه خوب آن را می‌توان در خانواده‌ها مشاهده کرد. برخلاف گذشته که خانواده دور هم جمع می‌شدند و شام را در کنار هم صرف کرده و با هم گفتگو می‌کردند، این روزها، افراد معمولاً به تنهایی در جلوی تلویزیون نشسته و غذا می‌خورند.

وقتی با هم حرف می‌زنند هم معمولاً درمورد مسئله مهمی نیست، زیرا دیگران نمی‌خواهند مزاحم تماشای برنامه شما شوند. در برخی خانواده‌ها، اعضای خانواده حتی کنار همدیگر هم نمی‌نشینند و غذاهای فوری و آماده به آنها کمک می‌کند که هر زمان و در هر مکانی که دوست دارند غذای خود را صرف کنند.

متاسفانه این تنهایی خودتحمیل فقط مخصوص زمان شام و غذا خوردن نیست، زیرا بعد از صرف غذا نیز هر عضو خانواده به راه خود می‌رود. بعضی دوباره جلوی تلویزیون رفته، بعضی مشغول اینترنت یا بازی‌های کامپیوتری شده و بعضی هم یا موزیک گوش می‌دهند و یا از طریق تلفن‌همراه خود با دوستان خود چَت می‌کنند.
نتیجه این حباب تکنولوژی این است که افراد ارتباطات رودررویی کمتری با یکدیگر داشته و ارتباطات آنها معمولاً غیرمستقیم و از طریق رسانه‌هایی مثل کامپیوتر و تلفن برقرار می‌شود.


سَرخوردگی ناشی از زندگی مجازی
باوجود این واقعیت که تکنولوژی به افراد این امکان را می‌دهد که با افراد زیادی در سراسر جهان ارتباط برقرار کند اما در واقعیت، باوجود تعداد زیاد دوستانی که در شبکه‌های اجتماعی مثل فیسبوک دارید، باز هم نتیجه کار یکی است؛ حبابی تکنولوژیکی که موجب تنها شدن و جدایی شما از ارتباطات انسانی واقعی می‌شود.

تازمانیکه از افراد دیگر جدا شده باشید، احساس تنهایی خواهید کرد زیرا این دوستان مجازی نمی‌توانند به خوبی نیازها و خواسته‌های شما را در درازمدت برآورده کنند.

علت این کمبود رضایت این است که اکثر افراد از تکنولوژی بعنوان راهی برای پرت کردن حواس خود از احساساتشان استفاده می‌کنند. این باعث می‌شود به طور موقت احساس خوبی پیدا کنند اما در آخر این وسیله انحراف حواس موجب سرخوردگی آنها می‌شود زیرا نیازهای واقعی آن فرد را به خوبی ارضا نمی‌کند.

بعوان مثال، تصور کنید که فردی احساس تنهایی می‌کند اما به جای اینکه به این احساس خود گوش دهد، با چَت کردن آنلاین با دیگران حواس خود را از تنهایی خود منحرف می‌کند. برای آن لحظه ممکن است آن فرد تصور کند که نیازش برآورده شده است زیرا چت کردن با دوستان اینترنتی آن احساس تنهایی را به طور موقت از او دور می‌کند.

اما با گذشت زمان، این فرد سرخورده‌تر می‌شود زیرا هرچقدر هم که آنلاین با دوستان خود گفتگو کند، یکی از نیازهای پایه‌ای و اساسی او برآورده نمی‌شود: یک ارتباط واقعی با یک انسان واقعی.

هرچه آن فرد این احساس تنهایی خود را طولانی‌تر نادیده بگیرد، دردناک‌تر شده و میل آنها برای استفاده از آن وسیله انحراف حواس (چت کردن آنلاین) برای نادیده گرفتن احساسات خود بیشتر می شود. اگر این ادامه پیدا کند، فرد دچار افسردگی خواهد شد.

اگر تابحال با کسی اینترنتی چت کرده باشید و خواسته باشید که در دنیای واقعی با او قرار بگذارید، آنچه تجربه کرده‌اید همین احساس سرخوردگی است که برایتان توصیف کردیم. این نشان می‌دهد که نمی‌توانید با همان روش‌های قبل نیازهای خود را برطرف کنید.

نمونه دیگری که نشان می‌دهد چطور روابط مجازی قادر به برطرف کردن نیازهای ما نیستند را می‌توان در دوستیابی آنلاین مشاهده کرد. اکثر افراد آشنا شدن و ایجاد روابط عاشقانه اینترنتی را مفرح می‌دانند اما در آخر این عشق‌بازی مجازی چندان ارضاکننده نخواهد بود. به همین دلیل است که معمولاً دوستی‌های آنلاین به بیرون و دنیای واقعی کشیده می‌شود زیرا ارتباط رودررو تنها راه برآورده شدن کامل نیازها ماست.


تاثیرات تکنولوژی بر روابط اجتماعی
یکی از تعیین‌کننده‌ترین عواقب تنهایی اجتماعی ناشی از تکنولوژی تاثیر آن بر روابط میان‌فردی در دنیای واقعی است.

وقتی به طور مجازی یا تلفنی صحبت می‌کنید، ارتباط شما محدودتر از زمانی خواهد بود که آن فرد را به صورت رودررو می‌بینید. بعنوان مثال، آنلاین حرف زدن با یک نفر استفاده از زبان بدن، تن صدا و ارتباط چشمی را در خود نخواهد داشت.

درنتیجه، هرچه ارتباط رودرروی کمتری با دیگران داشته باشید، مهارت‌های اجتماعی شما بدتر خواهد شد. تاثیر ضعیف بودن مهارت‌های اجتماعی بعدها ایجاد روابط بادوام و بامعنا در خارج از دنیای مجازی را برای شما دشوار خواهد کرد.

بعنوان مثال نخواهید توانست به راحتی حرف خود را به زبان بیاورید و نمی‌توانید حرف‌های دیگران را هم درک کنید.
به نظرتان دور از ذهن می‌رسد؟ نه اینطور نیست، چون خیلی‌ها هستند که در دنیای واقعی هم از اصطلاحات گفتگوی اینترنتی استفاده می‌کنند. این وقتی با کسی که با این اصطلاحات آشنایی دارد حرف می‌زنید اشکالی ندارد اما اگر اینطور نباشد ممکن است برای طرف مقابل به نظر برسد به زبانی بیگانه صحبت می‌کنید.

بااینکه این نمونه‌ای ناچیز و غیرمتداول است اما نشان می‌دهد که چطور ارتباط مجازی می‌تواند بر ارتباطات واقعی و رودرروی شما نیز اثر بگذارد.


آینده‌ای تنها؟
اگر تصور کنیم این نوع ارتباطات مجازی ادامه یابد، به نظر در 30-20 سال آینده چه اجتماعی پیش رو خواهیم داشت؟ نسل بچه‌های امروز که بیشتر زمان روز خود را صرف تماشای تلویزیون و بازی‌های کامپیوتری می‌کنند، چطور می‌توانند وقتی بزرگ شدند درست با دیگران ارتباط برقرار کنند؟

و اگر نتوانند ارتباط خوبی با دیگران برقرار کنند، چطور می‌توانند روابطی معنادار و بادوام با دیگران داشته باشند؟ آیا خواهند توانست افرادی از جنس مخالف را به سمت خود جذب کنند؟ و اگر اینطور است، چنین روابطی اگر ارتباط کلامی کافی در آن نباشد، چه مدت طول خواهد کشید؟

بااینکه همه اینها کمی هشداردهنده به نظر می‌رسد اما همین حالا هم علائم هشدار در اطراف ما وجود دارد و درنتیجه آن تعداد زیادتری از انسان‌ها هر روز تنهاتر و تنهاتر می‌شوند.

تنها راه برای غلبه بر این تنهایی و جلوگیری از آمدن آینده‌ای تنها این است که دست از نادیده گرفتن احساسات خود برداشته، به آنها گوش داده و به درستی واکنش دهید.


تکنولوژی خنثی است
قبل از اینکه به سراغ این برویم که چطور می‌توانید بر این تنهایی غلبه کنید، باید خاطرنشان کنیم که تکنولوژی اصلاً چیز بدی نیست. تکنولوژی مسئله‌ای خنثی است. نحوه استفاده از آن است که آن را خوب یا بد می‌سازد.

همچنین استفاده از تلفن یا چت آنلاین برای ارتباط با دیگران بد نیست. در این مقاله هدف محکوم کردن این فعالیت‌ها نبوده است، هدف این بوده که خطرات احتمالی آنها را چه برای شما و چه برای جامعه به طور کل گوشزد کنیم.

استفاده از این راه‌های ارتباطی مجازی به تعادل خوب و بی‌اشکال است. اما اگر از تکنولوژی بعنوان وسیله‌ای برای نادیده گرفتن احساسات استفاده شود و این نوع ارتباطات شکل اصلی ارتباطات شما را شکل دهد، سلامت ذهنی و جسمی و همچنین زندگی اجتماعی شما تحت‌تاثیر قرار خواهد گرفت.

پس تازماینکه بیشتر ساعات روز را صرف ارتباط با مردم در زندگی واقعی کنید، خطر اینکه نتوانید ارتباطات معنادار و بادوام داشته باشید ناچیز خواهد شد. اما اگر همه وقتتان صرف ارتباطات مجازی شود، باید مراقب آینده‌ای که در انتظارتان است باشید.

چرا؟ چون مهارت‌های لازم برای موفقیت در ارتباط با دیگران را نخواهید داشت. یک نمونه کلیشه‌ای برای نشان دادن این را می‌توان در معتادان به اینترنت مشاهده کرد که هیچوقت نمی‌توانند برای خود دوست‌ دختر یا چند دوست کنار خود داشته باشند.

آنچه واقعاً نگران‌کننده است بالا رفتن تعداد کسانی است که ترجیح می‌دهند وقت خود را در اینترنت سپری کنند و درواقع اینترنتی زندگی کنند تا اینکه در دنیای واقعی ارتباط برقرار کنند. اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، به نقطه‌ای در اجتماع می‌رسیم که ارتباطات رودررو چیزی مربوط به گذشته به شمار خواهد رفت.

اگر افراد با هم ارتباط برقرار نکنند، تعداد افراد کمتری با هم ملاقات کرده، عاشق شده، ازدواج کرده و بچه‌دار می‌شوند. در آخر این می‌تواند به کاهش رشد جمعیت کره زمین منجر شود. بااینکه در زمان حال این مسئله منحصر به کشورهای پیشرفته و توسعه‌یافته است که می‌توانند به میزان کافی از تکنولوژی در اختیار مردمان خود قرار دهند، هرچه این تکنولوژِی‌ها پیشرفته‌تر شوند، جذب آن بیشتر خواهد شد.


برخورد با تنهایی
از راهکارهای زیر برای کمک به درک و واکنش درست به تنهایی خود استفاده کنید.

1. احساستان را تشخیص دهید.
تنهایی در نتیجه نداشتن رابطه معنادار در زندگی ایجاد می‌شود. شما ممکن است بخاطر نداشتن دوستان زیاد و یا بخاطر نداشتن رابطه عاشقانه احساس تنهایی کنید.

2. معنای تنهایی را به خاطر آورید.
تنهایی به شما می‌گوید باید کسی را پیدا کنید که برایتان مهم باشد و برایش مهم باشید.

3. تصمیم بگیرید چرا احساس تنهایی می‌کنید.
چرا دوست یا شریک زندگی ندارید؟ آیا نمی‌توانید بخاطر اینکه بیشتر زمان خود را صرف اینترنت یا تلویزیون می‌کنید، با کسی ارتباط برقرار کنید؟ آیا این فعالیت‌ها باعث می‌شود نتوانید با افراد جدید آشنا شوید و دوستیابی کنید؟

4. چیزی برای تغییر احساستان پیدا کنید.
اگر می‌خواهید دوستان جدید پیدا کنید، باید برای آن تلاش کنید. این یعنی تا جاییکه می‌توانید با افراد جدید آشنا شوید و از طریق فعالیت‌هایی که به اتفاق هم انجام می‌دهید، روابط نزدیک با آنها برقرار کنید. به طور کلی، هر چه زمان کمتری با مردم رابطه داشته باشید، تنهاتر خواهید بود.


خلاصه
تنهایی محصول متداولی از تکیه بیش از حد بر تکنولوژی است که خود بعنوان مسکنی برای درمان مشکلی که ایجاد کرده است استفاده می‌شود.

هرچه زمان بیشتری را صرف ایجاد روابط مجازی کنید، یا سعی کنید از طریق این سرگرمی‌ها به تنهایی خود کمتر فکر کنید، ایجاد روابط معنادار و بادوام برای شما در دنیای واقعی سخت‌تر خواهد شد.

این ناتوانی در ایجاد رابطه بعدها موجب احساس تنهایی، سرخوردگی، اعتیاد به آن راه‌های منحرف کردن حواس، و در آخر افسردگی می‌شود.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۳۸:۱۷ توسط:123 موضوع: نظرات (0)